طاهای ورزشکار
گل پسر گلم... طاها جونم... چقدر منتظر این روزا بودیم برات هروقت پارک میرفتیم و تو دورانی که تو نبودی.... با دیدن هر بچه شیطون و بلا آرزوی داشتنش رو داشتیم و اوون زمانی ک کوچولو بودی مرتب با بابایی میپفتیم، کی میشه طاهای گل ما هم ازین پله ها بره بالا... ازین باغچه بپره اونور ... و هزارتا آرزوی دیگه که توی بقیه بچه ها میدیدیم و تو کوچولو بودی برای انجامش. و حالا تو بزرگ شدی تو آقا شدی دیگه دیوار راست هم از دستت امون نداره اینم از چرخ مامان بزرگ با پا میرم بالا و با کله میرم پایین اتاق دایی احمد جونمه... پشت صندلی نماز نشستم و دارم هی شیطنت میکنم و هی شیطنت میکنم ...
نویسنده :
مامان
20:19